زندگی دایره ایست که هر چه در آن پیش روی محصوری

دنیای من دنیایی است پر از................ میتونی با من باشی توی دنیای من پس چی میمونه ؟ آره ......... !

زندگی دایره ایست که هر چه در آن پیش روی محصوری

دنیای من دنیایی است پر از................ میتونی با من باشی توی دنیای من پس چی میمونه ؟ آره ......... !

تــا کــه بودیــم نبـودیــم کسی

کشت ما را غم بی هم نفسی


تا که رفتیـــم همه یــــار شـدند 

ما کــه خفتیم همه بیـدار شدند


قدر آینـــه بدانیــــد چــو هست

نه در آن وقت که افتاد شکست

دور تر ، دیر تر

                    

 

روزی از روز ها ...               شبی از شب ها ... 

 

خواهم افتاد و ...               خواهم مرد ... 

 

اما میخواهم ...                هر چه پیش تر بروم ... 

 

تا هر چه دور تر بیفتم ...  

 

هر چه دیرتر و دور تر بمیرم ... 

 

نمیخواهم حتی یک گام با یک لحظه، پیش از آنکه میتوانسته ام بروم و  

 

بمانم ...  ، افتاده باشم و جان داده باشم ... ، همین !  

 

                                                                                                         

                                                                                            دکتر علی شریعتی

راز های عشق

یک نگاه  آکنده از حرف

یک سکوت پر معنا

یک احساس درونی

یک راز نگفته

یک گریه بی صدا  

یک قلب پر از آه

یک به یک از پی هم می گذرند

اما ... 


یک عشق رویایی؟

یک عشق غم انگیز؟  

این نیز بگذرد ...؟ 

 


سکوت

ای سکوت از سینه ام مهر خموشی باز کن 

بقض مدفون گلویم را به گفتن ساز کن 

ناله هایم را به نی بسپار همدرد من است 

با نوایش عقده های سینه ام آغاز کن  

زخم شلاق زمانه پیکرم در هم شکست  

در عدالتخانه ای داد مرا فریاد کن 

دست من کوتاه . کی مقصود را آرم بکف 

راه ناهموار رهیابی مرا همراه کن 

پای رفتن نیست تا خود را رها سازم ز بند 

بال پروازم بده از بند غم آزاد کن 

 قفل زندان زبانم را به لبخندی گشا 

گونه ی پژمرده ام با برگ گل دم ساز کن 

می شوی از من جدا ای دوست بعد از سال ها 

وقت رفتن با کلامی خاطر من شاد کن 

یکتا نشکست پیمانی که دارد با سکوت 

این قلم بیجا نویسد سینه اش را چاک کن

حسرت

همچو نسیم  میگذرد  بر  من 

  

رویای خواب های خیال  انگیز  

 

گویا نداشت بها  جوانی  من 

   

چون برگ خشک غمزده پاییز 

 

  

 

نگاه

 

 

 

  

 

 وقتی به چشمانت نگاه میکنم عاشقانه ترین نگاهم را تقدیمت میکنم .

 

ایکاش لحظه ای تمنای چشمانم را نظاره کنی . 

 

دانلود

یک آهنگ خیلی قشنگ از عمران هاشمی ، از اینجا دانلود کنید.

ایکاش ...

 

 

روزها میگذرند و من هنوز به تو عشق می ورزم ، و هر روز تنهاتر شدنم را به چشم می بینم .

فراموش کردم دوست داشته باشم

روزها می گذرند و من هنوز یاد تو نکرده ام ، دلم برات خیلی تنگ شده ولی خجالت میکشم که بگم تو قلبم چی میگذره . کاش میتونستم تو موسیقی دلم نوای دردم رو بیان کنم ولی باز خیلی دورم . 

 

قلبم را تقدیمت میکنم

قلبم را تقدیمت میکنم تا بدانی بی ریا ترینم 

اشکی برای اندوهت میریزم تا بدانی پر احساس ترینم 

شوق وصال حس غریبی است برایت ترسیمش می کنم  

استعداد در تنهایی رشد میکند شخصیت در رود زندگی فقط آن که خوشبخت باشد می تواند. 

در زندگی دیگران هم خوشبختی بیافرینید. 

خدایا به ما نشان بده که چگونه خویش را دوست بداریم. سپاسگذارم  

 


به من بگو من و تو چقدر از همدیگر فاصله داریم ؟

زندگی ها سپری میشوند . در صورتیکه من و تو در زمان گذشته بسر می بریم روزها را بیهوده از دست میدهیم و دائم بدنبال ضعف های گذشته هستیم . 

تمامی انزواها . جنگها و شورشها . اهتزازها توقعات . تحریف ها . انزجار ها فقط جهت صلح جهان میباشند ؟! 

زندگی ها سپری میشوند در صورتیکه منو تو در زمان آینده بسر میبریم . سپس بخاطر مرگ روزی که در زمان گذشته از دست داده ایم بدنبال قلبها و فکرهای دیگران هستیم . 

به من بگو من و تو چقدر از همدیگر فاصله داریم ؟؟؟؟    

 


دور و نزدیک

دل تو اولین روز بهار 

دل من آخرین روز ی سال 

و چه دور و چه نزدیک به هم ...   

 

چرا ؟

چرا همیشه آنچه انتظارش رو داریم آنگونه که می خواهیم پیش نمی ره ؟ 

احتمالاْ باید دلیلش را در خودمون جستجو کنیم . 

ولی اگه تمام تلاشمون رو انجام داده باشیم چی ؟ 

بازم دلیلش در خودمونه ؟؟؟؟؟ 

 

 


اگر حقیقتاْ قصد دارید عشق ورزی را بیا موزید یاد بگیرد آزاد باشید

وقتی فکر آزاد باشه دل نظر میده وقتی روح آزاد باشه تمام وجودت به آرامش می رسه فکر میکنی که آیا می تونی عشق بورزی به هر جیزی که دوست داری. سعی کن لذت ببری با افکار درست .  دنیا زود گذره . عشق زیبا خود سازی می خواد اول عاشق خودت باش تا بتونی عشق دیگری رو بپذیری . 

 

 


اندکی با دلخواه خودتان زندگی کنید

تصور نکنید؟ رفتار آدمها همیشه در معر ض واکنشهای دیگران است 

مسلم است که هر کاری میکنیم عده ای موافق و مخالف داشته باشد 

اما هرگز نباید طوری رفتار کنیم که انگار دیگران حاکم سرنوشت ما هستند 

ایا فکر کردی چطور باید در مقابل مخالفت های دایمی دیگران ایستادگی  

کنید وزندگی خودتان را داشته باشید؟ 

۱- رفتار شما زیر ذره بین همه دنیا نیست.باور کنید مردم دنیا کارهای مهمتری نسبت  

به این دارند که تک تک کنش های شما  را زیر نظر بگیرند . 

۲-تصور نکنید که مخالفت با دیگران صر فآ مستلزم خشونت است. شما میتوانید خیلی  

محترم ومو دبانه حرفها وانتقا دها ی دیگران را گوش کنید اما آنان را توجیح کنید که راهی را که 

در پیش گرفته اید برای تان بهتر است. 

۳- تا کی میخواهید درخواست های اطرافیان تان اجابت کنید؟اگر تصور می کنید تقا ضا های  

رنگا رنگ آنها سرنجام به پایان خواهد رسید سخت در اشتباهید. این شما هستید که سرانجام 

باید تصمیم بگیرید این توانایی را در خودتان ایجاد کنید که پیشنهاد های بی پایان دوستان تان 

را رد کنید. 

۴- شما باید در خانواده جمع دوستان یا محیط کار عقاید واقعی خودتان را مطرح کنید و از عکس العمل های سایرین نگران نباشید. تا ابدکه نمی توانید مراقب دلخور نشدن بقیه باشید! 

پس حرفتان را بزنید و دیگران را به شنیدن دایمی به به و چه چه عادت ندهید. 

۵- اهداف خودتان را او لویت بندی کنید. ممکن است شما نتوانید در آن واحد هم یک دانشجوی خوب باشید وهم یک همسر یا کارمند کامل ومناسب. پس برای این که همه کارها خراب نشود مهمترین اهداف تان را دسته بندی کنید و دیگران را هم در ارتباط با تصمیمی که گرفتید آگاه کنید تا بهانه ای برای دلخور شدن باقی نماند............ پس به ساز خو دتان برقصید 

 

 حتی آنگاه که بدون امید زندگی می کنید هم آرزوها یی دارید

  

 

ی اشتباه

سلام  

بعضی اوقات حس می کنم می تونم حرفمو توی تو بنویسم ولی سخته ، چون من توی افکارم خیلی زیباتر میتونم حرف بزنم تا اینکه توی تو بنویسم . 

ولی این نوشتنم دردسر شده .........! امان از آپدیت کردن تو !!!!!   

امروز ی اشتباه بود . اشتباه و باید پذیرفت . 

 

 


دستم را بگیر

دستم بگیر  

دستم را تو بگیر 

التماس دستم را بپذیر 

درمانی باش پیش از آنکه بمیرم 

آوازی باش پرواز اگر نیی 

همدردی باش همراز اگر نیی 

آغازی باش تا پایان نپذیرم 

گلدانی باش گلزار اگر نیی 

دلبندی باش دلدار اگر نیی 

سبزینه باش با فصل بد و پیرم 

از بوی تو چون پیراهن تو  

آغشته شد جانم با تن تو 

آغوشی باش تا بوی تو بگیرم 

لبخندی باش در روز و شب من 

در هم شکست از گریه لب من 

بارانی باش بر این تشنه کویرم 

آهنگی باش در این خانه به پیچ 

پژواکی باش از بگذشته که هیچ 

آهنگی نیست در نایی که اسیرم 

آوازی باش پرواز اگر نیی 

همدردی باش همراز اگر نیی 

آغازی باش تا پایان نپذیرم 

لبخندی باش در روز و شب من 

در هم شکست از گریه لب من 

بارانی باش در این تشنه کویرم 

آهنگی باش در خانه به پیچ 

پژواکی باش از بگذشته که هیچ 

آهنگی نیست در نایی که اسیرم 

از بوی تو چون پیراهن تو  

آغشته شد جانم با تن تو 

آغوشی باش تا بوی تو بگیرم 

از بوی تو چون پیراهن تو 

آغشته شد جانم با تن تو 

آغوشی باش آغوشی باش تا بوی تو بگیــــــــرم ..... 

 

 


ی درخت خشک

چرا نمی تونم چرا؟ 

همش فکر میکنم باید از ی جایی شروع خوبی داشته باشم ولی خودمو گول میزنم دلم برای قلب خستم برای روح ناآرامم جسم تنهام که نمی تونه ی حرکت به نقطه ی روشن خود بره افسوس که می ترسم دلم می خواد فریاد بزنم........حرفهای من بوی غم می دن بدم مییاد ولی من شکست خوردم تو زندگی نقطه ی تاریک ترسناک می شه .......هدفم نامعلوم  

تانیا چرا؟ 

  

 


 

این طوری نابود می شوی

اگر می خوای امیدهایت را حفظ کنی و زند گی روی تخلش را به تو نشان ندهد دور یک سری از چیزها را باید خط قرمز بکشی مثلا چی؟ بخوان! خودت را با دیگران مقایسه نکن!   چرا تا هر آدم موفق را میبینی به خودت بد و بیراه می گویی؟ انگیزه برای رقابت بگیر اما حسرت خوردن ممنوع! سر در گم نباش! اگر درس می خوانی اگر کار می کنی اگر خا نه دار هستی و خلاصه تحت هر شرایطی برای خودت برنامه ریزی کن و اجازه نده که رخوت گیجی وسر در گمی از پا بیندازدت. کمی منظم تر لطفا! بی هدف مباش! وقتی هیچ هدفی نداری بهترین شرایط هم وقت تلف کردن است. همیشه یک گام جلوتر را ببین و برای خودت هدف گذاری کن. سیاه وسفید نباش! چرا فکر می کنی همه چیز یا خوب خوب است یا بد بد؟ همین طرز تفکر باعث میشود به محض دیدن کوچک ترین نقطه تاریک از همه چیز نا امید شوی. قبول کن که زندگی خاکستری است تلفیقی از نقاط سیاه  و سفید در کنار هم! خود کم بین نباش ! وقتی خودت از خودت بریده ای از دیگران چه انتظاری داری؟ بلند شو روی پاهایت بایست ودوباره شروع کن. با همین صلابت وتندی! 

 

سکوت را بشکن 

 

 

آرامش تو

چه میتوانم باشم 

یک جهان کوچک 

با تلی از خاکستر 

گوشه ای از اضلاع یک آینه که هر صبح 

معشوقه ام به اندازه یک شستشوی ساده در آن خیره می شود  

و با خمیازه ای کشیده رد میشود 

میلی به چیزی ندارم  

حتی اتاقی که مال خودم باشد 

تنها به پیراهنی غبطه می خورم که هر روز 

با تو در خیابان قدم می زند 

وشب بی آن که سنگینی اش را حس کنی 

در آرامش تو به خواب می رود 

 

 


ای گل تازه

ای گل تازه که بوی ز وفا نیست تو را 

خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را 

رحم بر بلبل بی برگ و نوا نیست تو را 

 التفاتی به اسیران بلا نیست تو را 

ما اسیر غم واصلاً غم ما نیست تو را 

با اسیر غم خود رحم چرا نیست تو را 

فارغ از عاشق غمناک نمی باید بود 

جان من اینهمه بی باک نمی باید بود 

همچو گل چند به روی همه خندان باشی 

همره غیر به گلگشت گلستان باشی 

هر زمان با دگری دست و گریبان باشی 

زان بیندیش که از کرده پشیمان باشی 

جمع با جمع نباشد و پریشان باشی 

یاد حیرانی ما آری و حیران باشی 

ما نباشیم که باشد که جفای تو کشد 

به جفا سازد و صد جور برای تو کشد 

شب به کاشانه ی اغیار نمی باید بود 

غیر شمع شب تار نمی باید بود 

همه جا با همه کس یار نمی باید بود 

یار اغیار دل آزار نمی باید بود 

تشنه ی خون من زار نمی باید بود  

تا به این همه مرتبه خونخوار نمی باید بود  

من اگر کشته شوم باعث بد نامی توست  

موجب شهرت بی باکی و خودکامی توست 

دیگری جزتو مرا اینهمه آزار نکرد  

جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد 

آنچه کردی تو به هیچ ستمکار نکرد 

هیچ سنگین دل بیدادگر اینکار نکرد 

این ستمها دگری با من بیمار نکرد 

هیچکس اینهمه آزار من زار نکرد 

گر زآزردن من هست غرض مردن من 

مردم آزار مکش از پی آزردن من 

جان من سنگدلی دل به تو دادن غلط است 

برسر راه تو چون خاک فتادن غلط است 

چشم امید به روی تو گشادن غلط است 

روی پر گرد به راه تو نهادن غلط است 

رفتن اولاست زکوی تو ستادن غلط است 

جان شیرین به تمنای تو دادن غلط است 

تو نه آنی که غم عاشق زارت باشد 

چو شود خاک بر آن خاک گذارت باشد 

مدتی هست که حیرانم و تدبیری نیست  

عاشق بی سر و سامانم وتدبیری نیست 

از غمت سر به گریبانم وتدبیری نیست 

خون دل رفته به دامانم و تدبیری نیست 

از جفای تو بدینسانم و تدبیری نیست 

چه توان کرد پشیمانم تدبیری نیست 

شرح درماندگی خود به که تقریر کنم 

عاجزم چاره ی من چیست چه تدبیر کنم  

 

اثر از بافقی 

 

 


از شرایط نترس

وقتی فکر میکنی تما م مسیرت تمام راهات اشتباست ی لحظه فکر کن چقدر خوب میشه به خودت دروغ نگی و قبول کنی که میتونی خوب بودن رو تجربه کنی ونترسی و قبول کنی واقعاً لذتی که تو صداقت وجود داره تو رو به آرامش میرسونه از همین لحظه به خودت بگو من میتونم چون وقتی روح به آرامش می رسه افکارت با تمام وجود به خودش میباله باور کن میتونی این تجربه رو امتحان کنی عجیب تر از همه حداقل به خودت بها دادی ...سعی کن اول عاشق خودت باشی  

 

 


دختر غم

بشکسته قلب کوچکت 

ای نو عروس غم 

نوری  

ولی به مجلس کوران نشسته ای 

شهرزاده ی خیال تو 

در خواب ماند و تو 

در حجله ای سیاه 

پریشان نشسته ای 

 

 


و خدا

دایره نقطه ی بی آغازیست  

دایره نقطه ی بی پایانیست 

گردش بیهوده در دایره  پوچ است پوچ 

نیست راهی که رهایی یابی 

هر چه پیرامون است دایره است 

هر چه در عمق روی محسوری 

مرکز دایره هم دایره است 

هیچ کس نیست که از دایره خارج گردد 

که نه آغاز نه پایان دارد 

وخدا  

که نه آغاز و نه پایان دارد